یک داستان عبرت انگیز
جالب هستش ... در ادامه مطلب بخونید
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی
نامتناسب با گونه هایش ، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره . روز اولی که به مدرسه
جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند . نقطه مقابل او دختر زیبارو و
پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت . او در همان روز اول مقابل تازه وارد
ایستاد و از او پرسید :
‘میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
یک دفعه کلاس از خنده ترکید …
بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند . اما تازه
وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز
اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند :
اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی
.
او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان
ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی
آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .
او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود . به
یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … . به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق
ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود .
آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف
هایشایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد . مثلاً به من می
گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت .
آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این
را فهمیده بود .
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما
انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به
او علاقه مندم .
پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ،
دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش
گفت :
‘برای دیدن جذابیت یک چیز ، باید قبل از آن جذاب
بود ! ‘
در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم .
دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند .
روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی
دخترمان در چیست ؟
همسرم جواب داد :
من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او
هستم .
و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما
بخشید
منبع :
داستانک