خلاصه سریال عشق و جزا
آخراین سریال عالی تموم میشود برادر چیچک از زندان آزاد میشود و به مصطفی برادر ساواش نزدیک میشود و به او می گوید که پدر چیچک را به قتل برساند و مصطفی هم این کار رو انجام میده و به جرم قتل به زندان می افتد.
شاه نور خانوم مادر ساواش اشرف (محافظ منزل) را به تحقیق در مورد اسم و رسم یاسمین و خانواده میفرستد و متوجه می شوند که یاسمین یک بچه دارد شاه نور خانم این موضوع را به پسرش ساواش اطلاع می دهد.
ساواش به پیش یاسمین میره و از اون در مورد پدر عمر سوال میکند و یاسمین هم مجبور میشود که واقعیت را به او بگویید و (ساواش پدر عمر است) از اون به بعد روز ها و شب های عاشقانه ای را میگذرانند و ساواش به دایی و زندایی اش اطلاع میدهد که یک بچه از یاسمین دارد ، برادر چیچک به یاسمین علاقه پیدا میکند و به یاسمین و پسرش نزدیک میشود .
دکتر ها به یاسمین و ساواش اطلاع میدهند که عمر پسرشان دارای بیماری لوسمی هست و یاوز برادر چیچک اصرار میکند که عمر را درمان کند تا وقتی که ساواش متوجه میشود که برادر چیچک (یاوز)به یاسمین نزدیک شده است و جان انها در خظر است .
ساواش یاسمین و پسرش را به منزل خودشان (خانه ی مادر ) میبرد از یک طرف دیگر یکی از قاچاق چی های استانبول از دایی و ساواش درخواست می کند که در کمک حمل مواد مخدر به ایران کمک وی کنند اما انها قبول نمی کنند که بعد از دعوا و درگیری دایی ساوش را مجبور به گشتن ساواش می کنند .
دایی ساواش با ساواش برنامه ریزی می کنند که به صورت الکی ساواش را گشته است و ساواش وانمود می کند که مرده است و از ترکیه می رود و بعد از مدتی به ترکیه باز می گردد و یاسمین دوباره حامله میشود
چیچک هم با دوست ساواش به نام هاکان آشنا میشود و عاشق هم دیگر می شوند در آخر سریال شاه نور خانوم فوت می کند و ساواش پیر شده و با فرزندانش در خانه مادری اش زندگی می کند مثل…… این بود داستان یک عشق واقعی ولی آیا در زندگی واقعی هم هست؟؟